نگو هنوزهم زود است برای آنکه تو را بشناسم.
نگو هنوز برای بودن کوچکم آنگونه که تو بزرگی!!!
نگو که خسته ای از این همه تکرار از این همه تلخی از این همه تردید و بی تابی!!!
تلخ شو
از این هم تلخ تر
تا بدانم که دیگر کودک نیستم!
که" بلوغ " روشنی است که ارمغانش آوردی برای آنانی که چون من دوستت داشتند
جام بلورین دروغِ چشمانت را سر کشیدم
ومحو ابرهای سپید بالای سرت شدم
خیال می کردم " بزرگی " !!!